مجله اینترنتی یستا

رسانه تخصصی اینترنتی یستا

ماجرای گریه‌ شهید خرازی از سیلی که زده بود

تبلیغات بنری

گروه فرهنگی یستا: حسین هر از گاهی یواشکی وارد آشپزخانه می شد. در یکی از این مواقع من او را دنبال کردم.

در آشپزخانه پیرمردی به نام ترابی مشغول تمیز کردن برنج بود. حسین به سمت سینی برنج تمیز رفت و دستش را زیر برنج گذاشت. یکی دوبار این کار را کرد و بار سوم چیزی را دید که نباید می دید.

در برنج فضله موش وجود داشت. صورتش سرخ شد و گفت: «آقای ترابی، برخیز، بیا اینجا ببینم!» الترابی آمد. حسین پرسید: این برنج را چه کسی پاک کرد؟ ترابی گفت: خودم آن را پاک کردم. گفت خودم تمیزش کردم حسین محکم زیر گوشش گذاشت.

وقتی نزار الترابی سعی کرد جلوی او را بگیرد، دوباره به او سیلی زد. پس از الترابی گرفتم و گفتم: حسین آقا کمی خودت را کنترل کن. با عصبانیت به سمت ماشین رفت. به الترابی گفتم: آنها استدلال می کنند که این مشکل در غذای بچه های مردم است.

حسین خیلی عصبانی بود و نمی شد با او صحبت کرد و وقتی به اتاق فرمان رفتیم، دوباره گفتم: آقا حسین، می توانستی کمی بیشتر خودت را کنترل کنی. گفت: راست می گویی، من هم همین فکر را می کردم، اولی را برای رضای خدا زدم و دومی را برای باطل زدم.

خاک بر سرم!» وقتی این را گفت شروع به گریه کرد، گفتم: «الان اینطور نیست، خلاص می شوم، تو قصدی نداشتی».

در حالی که دوباره گریه می کرد گفت: نه، اولی برای خداست و دومی برای خودم. گفتم: حالا.
اشکالی ندارد، یک رادیو و یک قرآن به او بدهید، من او را دوست خواهم داشت.»

با بچه های تبلیغات تماس گرفتم و یک رادیو جیبی و یک قرآن گرفتم. بعد رفتم پیش کریم رفیعی که مسئول آشپزخانه بود و به او گفتم: «سردار حسین آقا یک سینی بیاور».

وقتی رسیدند، حسین بدون مقدمه به الترابی گفت: «خدا می‌داند که من قصدی نداشتم و من مسئول اینجا هستم.» تو بهتر از من می دانی که اگر ضایعاتی در کاسه باشد، همه چیز نجس است.

این حرف ها را به کنار؛ دو بار به گوش تو زدم برای رضای خدا، اما دومی را برای جانم زدم.

صورتش را برگرداند و گفت: خدایا مرا بزن تا در قیامت اجابت نکنم. ترابی گریه کرد و گفت: من آن را خوردم که چوب استاد بود.

می خواست دست و پای حسین را ببوسد که حسین اجازه نداد و دست ترابی را به نحوی روی صورتش گذاشت.

برگرفته از کتاب «زندگی با رهبر» مجموعه خاطرات شهید حسین خرازی
گوینده: علی رضا صادقی


بیشتر بخوانید:
نمونه ای از شوخی شهید خرازی با بچه های لشکر طیبه
سربازی که شهید خرازی را به فرماندهی خود نپذیرفت
ماجرای به زمین افتادن شهیدان خرازی و رزا زنده
واکنش شهید خرازی به توهین یک مغازه دار سعودی به امام
داستان دعای شهید خرازی و غیرت یک روحانی

تبلیغات بنری

jahannews به نقل از یستا