سایر مقامات قبلاً برای بازدید آمده اند. اما این بار متفاوت بود.
شاهرخ همه بچه ها را جمع کرد و به دیدن استاد آمد.
ویدیوی بازدید آنها همچنان موجود است. همه او را محاصره کردند.
سخنان او برای همه بچه ها دل انگیز بود.
پس از مدتی آیت الله خلخالی که از این گروه حمایت می کرد به آبادان آمد.
شاهرخ همون روز رفت دستشویی. بعد از مدت ها بالاخره لباس هایش را شست! ما هیچ لباس بزرگی مثل شاهرخ خان نداشتیم.
مجبور شد لباس هایش را آویزان کند. او فقط لباس زیر پوشیده بود و یک پتو دور خودش پیچیده بود. با عجله به محل سخنرانی آقای خلخالی آمد.
روی سکوی گوشه ای ایستاده بود و همه بچه ها دورش بودند.
وسط صحبت شاهرخ دوان دوان آمد و پشت سر جمعیت راه افتاد. او یک سر و گردن از دیگران بلندتر بود. آقای خلخالی حرفش را قطع کرد و با تعجب گفت: ببینم این آقا کیست؟! بچه ها رفتند.
شاهرخ با پتوی دورش خندید و جلو رفت.
آقای خلخالی قدش را به قامتش تشبیه کرد و گفت: باور کنید دیدم با چنان هیبتی فرار کرد که ترسیدم.
ماشاالله، طول و شکل شگفت انگیز! خداوند شما را حفظ کند رزمندگان
شب بچه ها این ماجرا را برای هم تعریف کردند و گفتند: قاچاقچی های بزرگ از آقای خلخالی می ترسند. آقای خلخالی هم از شاهرخ می ترسد!
بعد به شوخی گفتند: برای ترساندن آقای خلخالی باید صورت شاهرخ را به او نشان دهیم.
برگرفته از کتاب شاهرخ قهرمان انقلاب اسلامی
زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ درغم
راوی: جناب ابوالفضل الکاظمی
بیشتر بخوانید:
شهید معروفی در حرم امام رضا (علیه السلام) توبه کرد.
پاسخ جالب شهید شاهرخ ضرغام به سوالی درباره مرجعیت دینی
احمقی که رعب و وحشت را در دل بعثی ها کاشت
داستان مادری که خواب شهادت فرزندش را می دید
ماجرای درخواست شاهرخ ضرغام از آقای
jahannews به نقل از یستا
مطالب مرتبط
افغانستان و ایران تفاهمنامه اتصال شبکههای اینترنت امضا کردند
آیا مدارس اصفهان فردا چهارشنبه (۵ دی ۱۴۰۳) تعطیل است؟
خروج نیروهای فرانسوی از جمهوری چاد (یکم دی ۱۴۰۳)