مجله اینترنتی یستا

رسانه تخصصی اینترنتی یستا

پارتی‌بازی دوره جنگ برای تخریبچی ۱۶ ساله

تبلیغات بنری

به گزارش خبرگزاری فارس، شهیدان «حمید، مجید و مجتبی زاقیه کاشانیان» 3 شهید از یک خانواده هستند که در آذرماه 59 در آبادان به شهادت رسیدند. مجید دانشجوی سال دوم دانشکده پزشکی بود. و به عنوان عنصر بسیج در جبهه حضور یافت و در 19 اسفند 65 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسید. برادر 16 ساله شان مجتبی چند هفته پس از شهادت مجید وارد گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهدا شد و در 30 فروردین 1366 در جاده ای به نام فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) به شهادت رسید. او) جاده، و جسد او هنوز مفقود است.

احزاب در زمان جنگ اینگونه بودند
جعفر طهماسبی از نیروهای گردان تخریب در ارتش دهم درباره حضور «مجتبی دخی کاشانیان» در این گردان می گوید: «حاج حسین دخی برادر آقا مجتبی فرمانده ستاد ارتش و مجتبی بود. لشکر آمد تا به ارتش دهم بپیوندد این چند روز مانده به عید نوروز 1395 بود که شهید حاج ناصر عربیان معاون گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهدا به ما تقدیم کرد.

قیافه مجتبی در نگاه اول خیلی ناز بود. با هم صحبت کردیم اما نگفت داغدار برادر شهید است. با توجه به سقوط دو شهید از خانواده کاشانی، شهید سید محمد زینل الحسینی فرمانده تخریب لشکر 10 سیدالشهدا(ع) به نیروها دستور داد تا مراقب آقا مجتبی باشند.

خرابکار 16 ساله التماس کرد که به گذرگاه برود
طهماسبی درباره اشتیاق مجتبی به حضور در میدان برای شناسایی می گوید: «هر شب که بچه ها آماده رفتن می شدند، مجتبی به آنها التماس می کرد که با تیم های شناسایی بروند.

مأموریت مجتبی تهیه گزارش تیم های شناسایی برای فرماندهی ارتش بود. در 27 فروردین 1366، نیروهای تخریب مأموریت یافتند تا معابر را در میادین مین باز کنند. مجتبی هر چقدر التماس کرد اجازه ندادند با بچه ها وارد میدان مین شود. با توجه به اینکه مجتبی با منطقه آشنایی کامل داشت و راهبردها، مسیرها و حتی چیدمان موانع و میادین مین دشمن را دقیقاً می دانست، انتظار داشت که از توانایی های او استفاده کنند. اما دستور ماندن بود و باید اجرا می شد.»

مجتبی می گفت: می خواهم گمنام بمانم
با توجه به فشار دشمن به یکی از گذرگاه های منطقه که نام فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) را دارد، قرار شد برای عملیات وارد گردان زهیر (سلام الله علیها) شود. مجتبی این بار در حالی که همه نیروها درگیر عملیات بودند دوید جلو و گفت: من راه را بلدم و گردان را از راهرو رد می کنم. در شرایط مجتبی به آنچه می خواست رسید. قبل از ورود به منطقه به دیدار برادرش حاج حسین که فرمانده ستاد ارتش دهم بود رفت. وی در مورد آخرین دیدار با برادر 16 ساله اش، حاج حسین دقیقی کاشانیان، می گوید: «شب عملیات مجتبی پیش من آمد و گفت: داداش من کمی احتیاط می کنم، بده من لباس تو را می‌روم و برمی‌گردم به مجتبی گفتم: پلاک را گرفتی.

داداش اگه هستی کجا پیدات کنیم؟ گفت: می خواهم ناشناس باشم. انگار مجتبی در این دنیا نبود و وقتی مجتبی 16 سال بیشتر نداشت، خوب نگاهش کردم، اما خیلی بزرگ شده بود و به قول برادرش «آن شب مجتبی». 16 ساله بود من خیلی بسته بندی کردم. گردان رسید و مجتبی با عجله خود را در بغلم انداخت و گفت: برادرم را آزاد کن. به پدر و مادرم سلام کن و از آنها بخواه که مرا حلال کنند. برای آخرین بار مجتبی را بوسیدم و از هم جدا شدیم.»

شبی که نتوانستم برادرم را از زیر آتش نجات دهم
مجتبی برای هدایت گردان از گردنه رفت. برادر بزرگترش نیز به اردوگاه رفت و هدایت عملیات را آغاز کرد. حاج حسین از رادیو شنید که درگیری شدیدی در حال وقوع است که الزهرا (سلام الله علیها) گذشت. مجتبی تا زمان کشف موضوع مجروح شد و در خط تقسیم نیروهای خود و نیروهای دشمن ماند. فاصله او از محل سقوط مجتبی 200 متر بیشتر نبود.

حاج حسین دهیکی درباره شهادت برادرش می‌گوید: «آن شب می‌توانستم مجتبی را تعقیب کنم و او را برگردانم، اما ما فقط مجتبی داریم!» مجروحان دیگری هم بودند و من نتوانستم اردوگاه را ترک کنم. مجتبی بین ما و دشمن ماند و دشمن منطقه غرب کانال ماهی را زیر آتش کاتیوشا شخم زد و مجتبی توسط فرشتگان به بهشت ​​منتقل شد. مجید هنوز چهل ساله نشده بود که پدر و مادرم سومین دختر داغ را دیدند. درد با از دست دادن بدن مجتبی بیشتر شد.

تبلیغات بنری

jahannews به نقل از یستا