مجله اینترنتی یستا

رسانه تخصصی اینترنتی یستا

ماجرای دیدار یک پدر با پسرش در معراج شهدا

تبلیغات بنری

گروه فرهنگی جهان نیوز: خاطرات ابراهیم یکی پس از دیگری از جلوی چشمانم گذشت. اشک در چشمانم تنها شفای قلب مجروحم بود. ناگهان در اتاق ما را زدند.

جوانی بود که از شهادت حضرت ابراهیم برایمان می گفت.

به او گفتم: ابراهیم کی به شهادت رسید؟

دیروز صبح، قبل از اینکه به سوریه بیای.

“پس چرا دیروز به ما نگفتی؟ چرا ما را اینقدر معطل کردی؟”

آقا اسمه من دیروز در هتل بودم دوبار اومدم اتاقمون تا خبر شهادت رو براتون بگم ولی انگار خود شهید منو جلوی من گرفت و گفت من راضی نیستم ماجرا رو تعریف کن حالا بگذار پدر و برادرم به دیدار او بیایند و استراحت کنند و بعد خبر را منتشر کن.»

حرفش را پذیرفتم. ابراهیم همیشه نگران آسایش و آسایش خانواده اش بود.

چند ساعت بعد در راه معراج الشهدا بودیم. ابراهیم در تابوت دراز کشیده بود. این اولین باری بود که ابراهیم در حضور من پاهایش را دراز کرد. جلو رفتم تا او را در آغوش بگیرم، اما مسئول آنجا گفت: «آقا اسمی، لطفا به بدنش دست نزنید. سم داخل بدن شهید ممکن است مسری باشد.

گویی ابراهیم آرام خوابیده است و هیچکس حق ندارد او را بیدار کند. لب هایش سوخته و ترک خورده بود اما لبخندی گرم روی صورت سردش بود. یاد اولین لبخندش در پیله اش افتادم که مثل یک فرشته خندید. امروز هم همین لبخند را بر لب داشت.

از کتاب اسمی الطب ابراهیم روایت هایی از زندگی شهید ابراهیم ابراهیم

راوی: مجید اسمی برادر شهید


بیشتر بخوانید:
ماجرای شهیدی که موسس هیئت بود راز است
مدافع معبد که از مخزن آب به آسمان رسید
شرایط شهید مدافع حرم این است که با پدرش کار می کند


ماجرای هدیه مادر شهید به داماد بهشتی اش
رهبری که می خواست مسئول کانال باشد
شهید مدافع حرم که نماز جماعت نمی خواند!
روش شهید در این امر معروف است
ماجرای مروات مدافع حرم در دوره آموزشی
رفتی و کاغذت را درست کردی!
داستان ناشنیده زلزله شش سال پیش در کرمانشاه
چهره این شهید مثل ماه شب می درخشید
شهید مدافع حرم که در سوریه عکس نگرفت
اینگونه بود که شهید مدافع حرم مادرش آرام گرفت
چنین شهیدی در گروه «غیبت» رفتار می کرد.
ماجرای شب اول قبرستان شهید مدافع حرم
ترفند شهید مدافع حرم برای خواندن برادرش

تبلیغات بنری

jahannews به نقل از یستا