حدود دویست و پنجاه نفر بودیم. اول: تلاوت آیاتی از سوره فتح. سپس درباره عملیات جدید گفت: برادران، امشب به یاری خداوند برای آزادسازی دشت ها و روستاهای اشغالی شمال شرق آبادان حرکت می کنیم.
استعداد نیروی ما نزدیک به یک گردان است. اما دشمن چندین بار نیرو و تجهیزات ما را مستقر کرد. اما رزمندگان ما ثابت کرده اند که قدرت ایمان بر همه سلاح های دشمن غلبه دارد.
سپس ادامه داد: دفتر فرماندهی کل (بنی صدر) اعلام کرد: فردا صبح نیروهای ارتش را جایگزین ما می کنند تا در منطقه مستقر شوند.
توپخانه ارتش از ما حمایت خواهد کرد. سپس به حفر کانال پرداخت و گفت: در این مدت دوستان عزیز ما کانالی به طول سیصد متر در نزدیکی خطوط دشمن حفر کردند. همه ما از این کانال عبور می کنیم. مراقب باشید تا به سد و سنگر دشمن نرسیدیم شلیک نکنید. ما باید در سکوت کامل به دشمن نزدیک شویم.
یکی دیگر از فرماندهان ادامه داد: برادر الهاشمی فرمانده عملیات و برادر شاهرخ ضرغام معاون این عملیات است. کلمه دوقلو برای نماد این حمله انتخاب شد!
بچه ها با تعجب به هم نگاه کردند. این اسم خیلی عجیب بود. رهبر با خنده ادامه داد: یک روز خداوند به آقا سید دو فرزند دوقلو داد و هر چه از آنها خواستیم برای رفتن به تهران قبول نکردند. به همین دلیل رمز عبور حمله را اینگونه انتخاب کردیم.
نیروها آخرین تجهیزات خود را دریافت کردند. نماز عصر خواندیم و مجلس دعا برگزار کردیم. هرچه نگاه کردم شاهرخ خان را ندیدم. رفته بود هوا تاریک می شد و حال و هوای خودش را داشت. بعد از خواندن نماز کمی خوردیم و بچه ها شروع به حرکت کردند.
همه سوار کامیون ها به روستای سادات و سپس به سنگرهای آماده شده رفتیم. بعد از آن پیاده شدیم و به سمت یک ستون حرکت کردیم.
آقا سید مجتبی از همه جلوتر بود. من و یکی از دوستانم با او بودیم. شاهرخ کمی پشت سر ما حرکت می کرد. بقیه پشت سر ما بودند. در راه یکی از بچه ها جلو آمد و با آقا سید شروع به صحبت کرد. بعد گفت: دقت کردی که شاهرخ خیلی عوض شده! سید با تعجب پرسید: چطور؟!
گفت: لباسش گل آلود و کثیف بود. موهایش به هم ریخته بود. اغلب با بچه ها شوخی می کرد و می خندید، اما حالا!
سید نیز برگشت و به او نگاه کرد. حتی در تاریکی هم روشن بود. سرش را پایین انداخته بود و شعار می داد. رفته بود دستشویی و لباس نو پوشیده بود. موهایش را هم مرتب کرد.
سید برای لحظه ای به صورت شاهرخ خیره شد. سپس فرمود: برای شاهرخ استغفار کن که این چهره نشان می دهد که از اهل بهشت شده است. مطمئن باش شهید میشه!
برگرفته از کتاب شاهرخ قهرمان انقلاب اسلامی
زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ درغم
راوی: محمد الطهرانی
بیشتر بخوانید:
شهید معروفی در حرم امام رضا (علیه السلام) توبه کرد.
پاسخ جالب شهید شاهرخ ضرغام به سوالی درباره مرجعیت دینی
احمقی که رعب و وحشت را در دل بعثی ها کاشت
داستان مادری که خواب شهادت فرزندش را می دید
ماجرای درخواست شاهرخ ضرغام از آقای
داستان ترس از مچ پا از یک جنگجوی معروف
jahannews به نقل از یستا
مطالب مرتبط
افغانستان و ایران تفاهمنامه اتصال شبکههای اینترنت امضا کردند
آیا مدارس اصفهان فردا چهارشنبه (۵ دی ۱۴۰۳) تعطیل است؟
خروج نیروهای فرانسوی از جمهوری چاد (یکم دی ۱۴۰۳)