مجله اینترنتی یستا

رسانه تخصصی اینترنتی یستا

سمیه کردستان چگونه به شهادت رسید؟

تبلیغات بنری

به گزارش سایت جهان نیوز ، وی شهید است باربری ناهید فتحی چهارمین روز از تیرماه 1344 در شهر سنندج در خانواده ای مذهبی و اهل سنت دیده به جهان گشود. پدرش محمد از اعضای ژاندارمری بود. با آغاز نهضت های انقلابی مردم ایران، ناهید نیز به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد استبداد در جرگه زنان کردستان قرار گرفت.

یک روز با دوستانش به خیابان های اصلی شهر رفت تا در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت کند. لحظاتی پس از آغاز این قیام مردمی، عوامل شاه به مردم حمله کردند. ناهید را نیز شناختند و خواستند او را دستگیر کنند که با کمک مردم توانست از چنگ این اراذل و اوباش فرار کند. برادرش می‌گوید: آن شب ناهید از شدت درد نتوانست روی پاهایش بایستد و پشتش بر اثر ضربات چوب کبود شده بود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری خود را با نیروهای ارتش، بسیج و سپاه پاسداران آغاز کرد. آغاز این همکاری خشم ضد انقلاب به ویژه گروه بود کاملی وی بر اثر فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش مجروح شد. ناهید علاوه بر همکاری با بسیج و سپاه پاسداران، بیشتر وقت خود را به مطالعه کتب دینی، قرآن کریم و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.

ناهید در حالی که زنده بود ربوده و کشته شد
اوایل زمستان سال 1360 به دلیل بیماری به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج رفت. خانواده‌اش که نگران او بودند، خواهرش را به جستجوی او فرستادند، اما پس از ساعت‌ها بازجویی ناهید را پیدا نکردند. پدرش به جبهه خرمشهر رفت و مادرش خودش به دنبال او گشت تا اینکه بالاخره از چند نفری که ناهید را می شناختند و آن روز او را دیده بودند شنید که چهار نفر او را دستگیر کرده و به زور سوار مینی بوس کرده و با خود برده اند!

پس از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتباً تهدید می شدند. افراد گمنام به خانه هایشان نامه فرستادند و گفتند: «اگر باز هم با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و پیشمرگه همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را می کشیم». مدتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که در همه جا خبر رسید دختری در روستاهای کردستان با دستان بسته و سرش تراشیده شده به جرم جاسوسی برای خمینی. این ناهید بود که با شجاعت و ایستادگی فراوان از رهبر انقلابش حمایت کرد و زیر فشار آنها قرار نگرفت.

مردم روستا به شکنجه‌های وحشیانه‌ای که این دختر در آن شرایط سخت مورد اعتراض قرار می‌گرفت، اعتراض کرده بودند، اما کسی گوش شنوایی یا مردی عملی برای رهایی ناهید، دختر جوان و انقلابی از چنگال آنها پیدا نکرد.

11 ماه از روز ربوده شدنش می گذرد که بدن بی جان، مجروح و کبود، سر شکسته و تراشیده اش در میان صخره های اطراف روستا پیدا شد. هاشمی آنها دریافتند

در روایتی دیگر، بداخلاقی ها ناهید را زنده به گور کردند تا امام (رضی الله عنه) را لعن کنند. هنگام انتقال جسد به شهر سنندج، مادرش صبرش را از دست داد و چندین بار بیهوش شد.

کردستان سامی
رسانه های ایران به یاد دارند سمیا مادر عمار یاسر او از اولین زنانی بود که اسلام آورد و در زیر شکنجه کفار از بازگشت به اسلام خودداری کرد و به شهادت رسید. ملقب به ناهید کردستان سامی داد

اگرچه بدن خون آلود ناهید نه صدایی برای فریاد زدن داشت و نه جانی برای فداکاری در راه آرمان انقلابی، اما کتاب مصور وحشیگری ضدانقلاب بود.

زنان سنندجی پس از مشاهده آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده او، بیش از پیش به ماهیت اساسی ضد انقلاب پی بردند و با ایمان بیشتری به مبارزه با آنان پرداختند.

شرایط سختی که منطقه در آن سال پشت سر گذاشت، خفقانی که مردم به دست گروهک ها متحمل شدند و فشار زیاد بر خانواده شهید باعث شد مادر شهید به تهران مهاجرت کند و پیکر شهید کرجو را در قبرس دفن کند. قطعه شهدای انقلاب در بهشت ​​الزهرای تهران.

چند سال بعد مادر ناهید بیمار شد و فوت کرد. برادر ناهید می گوید: «مادر من در تهران ماند و مجبور شد با بچه های کوچک کار کند و با توجه به شرایط بد اقتصادی، دوران سختی را پشت سر گذاشتیم، اما مادرم خوشحال بود که او دیگر راضی نبود ناهید را باید از کوه به کوه و از دشت و روستا به روستا جستجو کرد.

تأثیر کوملی بر زندگی سامیه کردستان

باربری لیلا فتحی خواهر شهید می گوید: ناهید 15 ساله بود که نامزد داشت. نامزدش شغل و درآمد و موقعیت خوبی داشت و اصرار بر این ازدواج داشت. ناهید هم راضی نبود. او با آن مرد اختلاف سنی زیادی داشت و گفت: من هنوز به سن ازدواج نرسیده ام. جشن نامزدی کوتاهی برگزار شد. کم کم متوجه شدیم که داماد با ما کاری ندارد.

وی افزود: نامزد ناهید گاهی رفتارهای مشکوکی از خود نشان می داد. پس از مدتی به دلیل فعالیت های ضدانقلابی در حین ارتکاب جنایت دستگیر شد. آنجا بود که متوجه شدیم او از اعضای کمیل است و بعد از محاکمه اعدام شد. ناهید اصلا او را دوست نداشت و نمی خواست از او چیزی بداند. ناهید را هم برای تحقیق بردند اما چون چیزی نمی دانست بعد از مدتی آزادش کردند.

فتحی کارگو با بیان اینکه بعد از نامزدی تمام فکرش را مطالعه و خواندن قرآن بود، گفت: ناهید طاقت حرف مردم را نداشت. حرف مردم و کنایه هایشان را می شنود و در دلش فرو می رود و قطع نمی شود. در واقع، او فشار بیشتری را تحمل می کرد. از یک طرف می گفتند: «او جاسوس کوملی است، چون نامزدش کوملی بود» و از طرف دیگر می گفتند: «او جاسوس سپاه پاسداران است و نامزدش را لو داده است». بعد از اعدام نامزدش و سختی هایی که باید متحمل می شد، معمولاً هر جا می رفت همراهش بودم.

تبلیغات بنری

jahannews به نقل از یستا