به گزارش یستا; در زمستان استخوان سوز سال 1342، صبح سرد و برفی بود. اگر آن روز برف نمی بارید، اگر قرار نبود گتی، مادر نادر، برای کلاس دانش آموزانش به مدرسه می رفت و اگر ماشینی پیدا می شد که نادر پنج ساله را به مهد کودک می برد، جمشید مشایخی می رفت. برای تمرین تئاتر به تنهایی مانند هر روز دیگر. اما چاره ای نبود. در هوای گرم و بارانی ماشینی نبود که نادر را به مهد کودک ببرد. جیتی خانم به مدرسه رفت و نادر را به دست پدرش سپرد. این اولین باری بود که نادر در تمرینات پدرش شرکت می کرد.
او ساکت و مودب بود و به ندرت صحبت می کرد. پدرش نرسید و او را ترک کرد و به هم تیمی هایش پیوست. در آن زمان جمشید مشایخی همچنان روی صحنه بازی می کرد. هیچ فیلم و سریالی وجود نداشت. او کمیاب و تاریک بیش از سن بود و در میان انواع چیزهایی که نمی دانست سرگردان بود.
در همان زمان، یک پوشه سیاه بزرگ که با پارچه ای ضخیم پوشانده شده بود، مانند یک غول غیرقابل درک در دنیای یک کودک نادر پنج ساله به نظر می رسید. آهسته و با احتیاط راه می رفت. لباس ها را لمس کرد و در یک لحظه پرده ها از بین رفت. راز بزرگ پشت این دوران، پیانوی بزرگ واقعی بود. نادر حالا روی انگشتان پا ایستاده بود و صورتش موازی کلیدها بود. این اولین برخورد Rare با پیانو بود. او یک لحظه به هیچ چیز دیگری فکر نکرد. دستش را به سمت کلیدها برد و یکی را فشار داد.
آن صدایی که در سیاهی صحنه ها در گوش نادر پیچید مانند صدایی جادویی بود. نادر آنجا عاشق موسیقی شد. در حالی که طنین یک آهنگ ناآشنا قلبش را می لرزاند در حالی که پدرش چند قدم از او فاصله داشت، برای چندمین بار مشغول خواندن دیالوگ های نمایشنامه بهرام بیضایی با صدای بلند روی صحنه بود. جمشید جوان در آستانه شکوفایی در دنیای بازیگری بود و نادر تازه متوجه شده بود که چقدر موسیقی را دوست دارد.
نقطه تلاقی موسیقی و بازیگری
اوایل دهه 1950 است. جیتی خانم همچنان مشغول معلمی است. او در این سال ها در برابر فراز و نشیب های سعادت همسرش صبور بود. جمشد خان دیگر بازیگر ناشناخته تئاتر نیست. با بهترین فیلم ها کار می کند. او پس از «گاو» ساخته هارجوی و «تزار» کیمیایی، اکنون یکی از ستارگان سینماست.
نادر در تمام این سالها، علیرغم میل خاموش نشدنیاش به موسیقی، همچنان به پدرش نگاه میکند. مردی هر روز با متن های مختلف به خانه می آید و مدام تمرین می کند. حالا در کشکش هنوز میل به بازیگری و موسیقی مشخص نشده است. او برای گروه نمایش مدرسه فیلمنامه می نویسد، بازیگری و کارگردانی می کند و اخیراً به فیلم های کوتاه علاقه مند شده است.
سرانجام در پایان یکی از این آزمایشهای بزرگ و کوچک، وقتی در اتاق خانه بود و سعی میکرد آثار خون مصنوعی را از لباس و صورتش پاک کند، جمشید خان با هیبت پدرانه وارد شد. او به سارووای کمیاب نگاه کرد. شاید پسر شانزده و هفده ساله در نوجوانی هیچ شباهتی به پدرش نداشت. گویی برای حرفه دیگری آفریده شده و صرفاً به این دلیل که فرزند آقای المشیخی است، بازیگری می کند. دستش را روی سرش گذاشت و گفت: دست و پا هر چه گشادتر باشد حرکتش کندتر است.
با خودتان صادق باشید. یا موسیقی را انتخاب کنید یا به دنیای بازیگری متعهد شوید. نادر که به نظر می رسید منتظر یک اشاره بود، سپس زندگی خود را برگرداند. جمشید المشایخی به تمرینات فیلم «امیر احتجاب» بازگشت و نادر سفر را آغاز کرد. تصمیم گرفت به اتریش برود. شنیده است که وین زادگاه عاشقان موسیقی است.
سالها درخشش و اعتبار
نادر در اتریش مانند پدرش در ایران بسیار محبوب بود. یکی در عرصه موسیقی و دیگری جلوی دوربین فیلم و تلویزیون. نادر ده سال در اتریش تحصیل کرد. چهار سال برای آهنگسازی، چهار سال برای رهبری و دو سال برای موسیقی الکترونیک. او بقیه سفر خود را صرف تجربه، خلق و تولید آثار و سمفونی های مختلف کرد. از طرفی پدر مشایخی به یکی از اسطوره های دنیای بازیگری ایران تبدیل شد.
نام او در تمام آثار سینمایی و تلویزیونی مطرح بود. در این سالهای اخیر به دلیل سن و سال و با اینکه نوع نقشها و تنوع بازیها با سالهای جوانی متفاوت بود، «کمال الملک» علی حاتمی همچنان در ذهن مردم است. او همچنان از قدرت «نصرالدین شاه» بر تخت سلطنتی «سلطان صاحب قیران»، همان رضا المدفای مرموز «هزارستان» می گفت. نادر هم هر جا که در کشور غریب کف زده شود به یاد وطن می افتد.
نبوغ آهنگسازی خود را مدیون زندگی در خانه ای بود که شعر را از پدر و موسیقی را از زمزمه های صمیمانه مادر در سکوت خانه آموخت. سرانجام پس از بیست سال با بازگشت نادر نادر به ایران، خانواده ای دوباره گرد هم می آیند. نادر دیگر طاقت تنهایی را نداشت. آمد تا بماند. موزیک در هوای تهران از نعمت های دیگر بود. همان حسی که سال ها در هنر این مملکت با پدر ماندگار شد.
نقطه تلاقی بازی و بازیگری
در همان سالی که جمشید مشایخی پس از نزدیک به شش دهه بازیگری در ۸۴ سالگی درگذشت، نادر مشایخی در نقشی کوتاه در فیلم «سامورایی در برلین» روی پرده رفت. این چهره که کلاه شابو و عصا بر سر داشت، برای نادر 60 ساله نمادین بود. او به دلیل تحمل ام اس عصا در دست داشت و ترک دائم پدرش از پذیرش بیماری سخت تر بود. بعد از آن لبخند گرمی بر لبان گتی خانم نقش بست.
جمشید مشایخی همانقدر که پسرش در موسیقی درخشیده است، ایمانش را به دنیای بازیگری داده است. در همان سال ۱۳۹۶، نادر با ساختن آهنگ شاه لیر از مسعود کارسیف، جایی در تقاطع موسیقی و نمایش ایستاده بود. روزی به خواست پدر راهشان از هم جدا شد و هر کدام به واسطه استعداد و پشتکارشان لقب شیخی را در عرصه هنر به دست آوردند.
مطالب مرتبط
تکذیب افزایش قیمت گازوئیل (۱۵ دی ۱۴۰۳)
فیلمهای بخش مسابقه کوتاه داستانی جشنواره فجر مشخص شد (۱۵ دی ۱۴۰۳)
فرصت طلایی مارسکا به مهاجم سابق بارسا