مجله اینترنتی یستا

رسانه تخصصی اینترنتی یستا

حکایت پایتخت اندونزی در اروپای شرقی

تبلیغات بنری

روزی روزگاری در شهری در یکی از کشورهای اروپای شرقی، دزدی نیمه شب وارد خانه یک نجیب زاده شد. صاحب خانه که تیزبین بود و متوجه حضور دزد شده بود، همسرش را از خواب بیدار کرد و گفت: همسرم، یک دزد به خانه ما آمده است. همسرش گفت: عجب. اسلحه شما کجاست آن مرد صاحب خانه گفت: تفنگ من در آن اتاق است و اگر بروم آن را ببرم دزد مرا می بیند. زن گفت: حالا چه کنیم؟

مرد گفت: اکنون فکر مناسبی به ذهنم خطور کرده است. من خودم را می خوابانم و او طبیعتاً از من می پرسد که این همه دارایی را از کجا آورده ام. بعد خوابش برد. زن او را صدا زد و گفت: همسرم البته بگو این همه اموال را از کجا آورده ای؟ صاحب خانه گفت: چطوری؟ زن گفت: حالا بگو. مرد گفت: برو. این یک راز است. زن گفت: پدر بیشتر بگو. مرد گفت: می ترسم کسی بشنود و دچار مشکل شود.

زن گفت: الان اینجا کسی نیست. مرد گفت: آری به تو می گویم، اما به کسی نگو. وی افزود: این اموال و املاک را از طریق سرقت به دست آوردم. زن گفت: واقعا؟ چطوری مرد گفت: من یک کلمه جادویی می دانستم. خانه اعیان و اعیان را می یابم، دم در می ایستم، جاکارتا را سه بار می گویم و نامرئی می شوم. بعد وارد خانه می شدم و هر قیمتی که می دیدم را نگاه می کردم و سه بار جاکارتا می گفتم و آن چیز بلافاصله به کامیون من که دم در پارک شده بود منتقل می شد. بعد سه بار جاکارتا می گویم و ناپدید می شوم. هنوز جملات مرد تمام نشده بود که صدای دزد سه بار شنید: جاکارتا.

مرد به همسرش گفت: حالا فکر می کند نامرئی شده است. زمان رفتن و گرفتن اسلحه است. سپس از اتاق خارج شد و دزد را دید که وسط پذیرایی ایستاده و به فرش های دستباف نگاه می کند و می گوید: جاکارتا. مرد متوجه نشد که او را دیده است، به اتاق دیگر رفت و اسلحه اش را گرفت و به سمت دزد گرفت و گفت: ای دزد، روی سرت هستی. واقعا فکر کردی من این اموال را با دزدی از خانه مردم به دست آورده ام؟ نه، من این چیزها را از طریق فریب، رانت خواری و ثروتی که از راه نامشروع به دست آورده ام به دست آورده ام. و حالا اومدی از من بدزدی؟

سپس اسلحه را به سمت سارق گرفت و به پای او شلیک کرد. دزد وقتی دید جانش در خطر واقعی است سه بار صمیمانه گفت: جاکارتا و ناگهان ناپدید شد. مرد صاحب خانه که داستان جاکارتا را می دانست از تاثیرگذاری این کلمه و ناپدید شدن دزد بسیار متعجب شد اما چون خیلی خواب آلود بود در را بست و به همسرش شب بخیر گفت و هر دو خوابیدند

تبلیغات بنری