بیایید تصمیم بگیریم طوری رفتار کنیم که انگار همه خوبی ها و اقبال های خوب آماده در آغوش گرفتن ما هستند، اجازه دهید آنقدر در این نقش افراط کنیم تا سرانجام درهای خوشبختی و سعادت به روی ما باز شود.
البته باید نقش را طوری بازی کنیم که انگار در شادی و فراوانی غرق می شویم احساسات ما باید به نقطه ای برسد که ما را متقاعد کند که در واقع در بهشت شادی و فراوانی زندگی می کنیم. هر روز را با این باور راسخ شروع کنید که ما شایسته رسیدن به رویاهایمان هستیم. این یک عمل فریبکاری و خودخواهی نیست، بلکه اولین قدم برای رشد شخصی است.
بیایید لحظه ای به این موضوع فکر کنیم: اگر خودمان را متقاعد نکنیم که می توانیم و باید از افسردگی، روابط ناخوشایند یا کاری که حقوق ما را نقض می کند رهایی پیدا کنیم، هیچ کس این کار را نخواهد کرد.
قهرمان واقعی زندگی ما، کسی که این قدرت درونی را به ما می دهد تا از سیاهچاله های زیادی که در آن گیر کرده ایم خارج شویم، خودمان هستیم. بله، آن اراده آهنین، و ذهن هدایتگر روشن درون ما. کافی است باور کنیم که این حرف ها، نه شعارها، سرچشمه قدرتی است که می تواند ما را متحول کند.
شما لایق بهترین ها هستید، شما لایق بیشترین ارزش ها هستید، زیرا شما از معدود افرادی هستید که در این عصر نادرست با خود صادق هستند.
فریدا کالو
وارد گوگل شوید و کتاب ها، نشریات، درس ها و سمینارهای انگیزشی مثبت اندیشی را جستجو کنید. همه آنها تمام تلاش خود را می کنند تا به ما بگویند چگونه ذهن ما از طریق غذایی که به آنها می خوریم زندگی ما را کنترل می کند.
به ما نشان می دهد که چگونه مسیر بسیاری از چیزها را تغییر دهیم. چگونه سوئیچ کنیم؟ چگونه می توانید با قانون جذب برکت، فراوانی و شادی را جذب کنید؟
در واقع، اگر یک چیز وجود داشته باشد که احتمالاً تا به حال همه به نوعی به آن پی برده اند، این است که انسان ها موجودات پیچیده ای هستند که تحت تأثیر احساسات خود هستند. مغز ما رهبری می کند، ما را راهنمایی می کند، ما را با دوپامین و سروتونین و اکسی توسین مست می کند و گاهی در آن خرابه های شیمیایی که ما را در حالت غمگینی و بی دفاعی دائمی نگه می دارد، به ما می پیوندد.
گروگان گیری عاطفی مانعی جدی برای رشد شخصی است
وقتی به احساسات خود آنقدر فضایی می دهیم که تمام زندگی ما را در بر می گیرد، به نوعی ما را اسیر خود می کنند و جایی برای رشد و پیشرفت شخصی باقی نمی ماند. وقتی از نظر عاطفی گروگان هستیم، احساسات و ترسهای منفی ما را احاطه میکنند به گونهای که حرکت رو به جلو را تقریبا غیرممکن میکند.
برای مثال، فردی را تصور کنید که ترس از شکست دارد. در این سناریو، وضعیت عاطفی افراد مانع از رشد آنها می شود زیرا به ترس و احساسات آنها اجازه می دهد اعمال و تصمیمات آنها را کنترل کنند. برای غلبه بر این دزدی عاطفی و ارتقای رشد شخصی، ممکن است لازم باشد با ترس های خود مقابله کنید، احساسات منفی خود را به چالش بکشید و برای غلبه بر این موانع عاطفی قدم بردارید.
غلبه بر تعصب منفی در مغز ما برای ارتقای نوروپلاستیسیته مثبت آسان نیست. اولاً، آسان نیست زیرا بسیاری از ما در مغز خود یک «مجری» داریم که معتاد به انتقاد از خود هستند و افکار و نگرشهای محدودکنندهای را که مانع رشد ما میشوند، بارها و بارها تکرار میکنند. این همستر کوچولو نمی تواند از روی چرخ پایین بیاید.
اجازه ندهید افکار و کلمات منفی شما را بدزدند!
بسیاری از کارشناسان رفتار انسانی این عمل رایج را “منطق کودک” می نامند. یعنی لحظاتی وجود دارد که ما به سادگی اجازه می دهیم احساسات منفی ما را ربوده یا گروگان بگیریم تا زمانی که به نهایت ناپختگی کامل برسیم. برای درک بهتر این موضوع به یک مثال ساده توجه کنید: ما در کارمان اشتباه می کنیم و به دلیل سهل انگاری خود دیگران آسیب می بینند.
ذهن ما با خود تکرار می کند: “من یک احمق هستم.” من لیاقت این شغل و این موقعیت را نداشتم.
احساسات منفی و خود ویرانگر شما را روی چرخ همستر به دام می اندازد. آنقدر می خورند که تو در پوسته ای از انزوای کامل فرو می روی. به جای اینکه به خودتان بگویید “اشتباه کردم، از آن درس می گیرم و فردا بهتر خواهم شد” از صفت توصیفی “من یک احمق هستم” استفاده کنید.
حال، برای اینکه خودمان را به مدیرعامل واقعی مغزمان تبدیل کنیم، باید فرآیندهای ذهنی خود را کنترل کنیم، گویی رهبران واقعی هستیم نه تابع عواملی که باعث میشوند احساس ناامنی و بی دفاعی کنیم.
طوری رفتار کنید که انگار می خواهید خودتان را متقاعد کنید که می توانید این کار را انجام دهید
ما میتوانیم بر باورها و عواطف خود تأثیر بگذاریم، اگر طوری رفتار کنیم که گویی میتوانیم. این مفهوم اغلب در روانشناسی و خودیاری به عنوان راهی برای غلبه بر شک و تردید به خود و ایجاد اعتماد به نفس استفاده می شود. ما باید اشتیاق نشان دهیم و با رفتاری که انگار از قبل موفق، با اعتماد به نفس یا توانا هستیم، می توانیم به تدریج خود را نسبت به توانایی ها و پتانسیل خود متقاعد کنیم.
علوم اعصاب با درک اینکه چرا گاهی اوقات اجازه میدهیم احساسات منفی ما را تحت تأثیر قرار دهند، ارتباط زیادی دارد. تحقیقات علوم اعصاب نشان می دهد که اگر آمیگدال، بخشی از مغز که مسئول پردازش احساسات، به ویژه ترس است، بیش از حد فعال شود، می تواند باعث ایجاد احساس مکرر ترس و اضطراب شود و ما را به سمت احساسات منفی سوق دهد.
مطالعات اخیر در دانشگاه هاروارد نشان می دهد که رابطه مهمی بین مخچه که در مهارت های حرکتی نقش دارد و ثبات عاطفی وجود دارد. این نشان می دهد که هماهنگی فیزیکی و تنظیم عاطفی ما ممکن است مرتبط باشد. همین مطالعات بر تأثیر متقابل پیچیده بین تجارب فیزیکی و احساسی ما تأکید دارند.
همانطور که می بینیم، مغز ما موجودی است که در آن احساسات قدرت دارند و فرآیندهای ذهنی اغلب بر اساس آنها جریان می یابد. اتخاذ نگرش منفی در این موقعیت ها می تواند منجر به بی توجهی به خود و ناتوانی ظاهری در قبول مسئولیت شادی خود شود.
چهار سوال برای کمک به ساختن مغزی انعطاف پذیرتر
من لایق این هستم که تا زمانی که وجود دارم شاد زندگی کنم. به نظر شما این یک شعار انگیزشی برگرفته از کتاب های ارزان قیمت مثبت اندیشی است؟ واقعا اینجوری نیست. این حقیقتی است که شامل مکانیسمهای درونی عمیقی است که میتوانیم با پرسیدن چهار سؤال ساده زیر به آن فکر کنیم:
1- آیا من واقعا اینگونه هستم؟
فرض کنید اشتباه می کنید و ناخودآگاه به خود برمی گردید و می گویید: “من احمقی نیستم.” یک لحظه همینجا، همینجا بایست، یقه خودت را بگیر و از خودت بپرس: “آیا من واقعاً اینقدر احمق هستم؟ آیا من لایق موفقیت نیستم؟” با خود صادق باشید و در مورد پاسخی که در نهایت به خودتان خواهید داد به صورت شفاف و صادقانه فکر کنید.
اگر خوب فکر کنید، با خود خواهید گفت: “احساس حماقت، لحظه ای و زودگذر، البته، من سزاوار این هستم که بهتر عمل کنم و موفق شوم.”
2- چه کسی یا چه چیزی مرا از رسیدن به خواسته هایم باز می دارد؟
وقتی این سوال را از خود می پرسیم، باید کاملا با خود صادق باشیم. اغلب، به دلیل نگرش های محدود کننده خودمان است که خودداری می کنیم. ما تنها مسئول این موضوع هستیم.
3- الان در این لحظه خاص چه احساسی دارم؟
4- آیا این احساس به من کمک می کند تا به آنچه می خواهم برسم؟
دو سوال آخر ارتباط نزدیکی با هم دارند. اگر در تمام طول روز احساس ترس و ناامنی کنم، واضح است که هرگز از سیاه چاله ای که در آن هستم بیرون نخواهم آمد.
اما اگر بخواهم خودم را متقاعد کنم که قوی و توانا هستم و لایق رسیدن به رویاها و آرزوهایم هستم، باز بودن اتفاق می افتد.
فقط با افکار قوی، روز به روز، درهای فرصت دوباره و دوباره باز می شوند.
khabarfoori به نقل از یستا
مطالب مرتبط
معاون دادستان خراسان رضوی: بیش از ۵۰ درصد طلاقها ناشی از بی حجابی و بی بند و باری است
عراقچی: رژیم صهیونیستی علیرغم همه جنایات و تجاوزات خود نتوانسته به اهداف شیطانی خود دست یابد
جزئیات سرنگونی جنگنده آمریکایی توسط انصارالله یمن (۲ دی ۱۴۰۳)