
من فردی بودم که دفتر و خودکار به همراه داشتم. درست است که به اصرار همسرم مرتضی، تونستم دفترچه یادداشت را کنار بگذارم و مستقیماً به صفحه ورد کامپیوتر بروم، اما صادقانه بگویم، مدت زیادی طول کشید تا شبکه من از دفتر و خودکار خالی شد. من هرگز برای نوشتن یادداشتهای خندهدار در صفحه ورد مشکل زیادی نداشتم، اما وقتی نوبت به نوشتن جدیتر میرسید، عادت دیرینهام به دفترچه یادداشت در ارتباط صمیمی من با صفحه Word اختلال ایجاد کرد و مانع از آن شد.
در شهریور 1391 از پایان نامه کارشناسی ارشدم دفاع کردم. برای نوشتن آن از بیش از هزار صفحه کاغذ سیاه استفاده کردم. یادداشت هایم را روی تکه های کاغذ یادداشت کرده بودم. من نسخه خام را روی برگه های A4 نوشتم و سپس آن را در یک صفحه Word در رایانه ام اسکن کردم. این روند نگارش پایان نامه را دشوار و کند می کرد. مرتضی این چیزها را دید و طمع نداشت.
او خودش پایان نامه اش را زمانی که من همسرش شدم نوشت، بنابراین من از نزدیک شاهد کارها بودم. او از برگه های الکترونیکی برای یادداشت برداری استفاده می کرد. وی منابع انگلیسی، عربی و گاه فارسی پایان نامه خود را از طریق نسخه پی دی اف مطالعه کرد. استفاده از نسخههای PDF استخراج فایلها از منابع را آسانتر و سریعتر کرده است.
صفحه لپ تاپ Word یک دفترچه جادویی بی پایان در یک جعبه جادویی بی پایان بود. هر آنچه مرتضی برای نوشتن پایان نامه خود نیاز داشت در این جعبه بود. او منابع خود را از کتاب های مجازی بیرون کشید و در دفترچه جادوی الکترونیکی خود ریخت. او شک و تردید خود را در مورد ترجمه کلمات یا املای صحیح کلمات در بزرگترین انجمن جهان، وب مطرح کرد و گوگل نیز مانند مشاوری مهربان به کمک او آمد. به طور کلی، ویژگیهای صفحه Word ایدههای زیادی برای بیان بهتر مشکلات ارائه میدهد.
به این معنی نیست که بخاطر دفتر نوشتنم از این همه امکانات محرومم، نه! اما تفاوت من با مرتضی این است که من با لپ تاپم مانند جعبه ابزار رفتار می کردم، در حالی که مرتضی در این جعبه جادویی مستقر شد. به عبارت دیگر، مرتضی با وجود اینکه من توریست بودم، تبدیل به یک ویرایشگر متن دیجیتال بومی شد. واضح است که یک شهروند بهتر از یک گردشگر می تواند از امکانات یک شهر کوچک و بزرگ برای حل مشکلات خود استفاده کند.
اما مهمترین تفاوت من و مرتضی این است که او به ابزارهای دیجیتالش فکر می کرد. تفکر با ابزارهای دیجیتال به او دید شبکه ای داده است. این نگاه شبکیه ای ذهن او را منظم تر و هدفمندتر از من کرد و در نتیجه سرعت کار او را نیز افزایش داد. برعکس، به استفاده از کتاب فکر میکردم و فقط ابزار دیجیتال مصرف میکردم. اگر بخواهم تفاوت این دو را در قالب تمثیل مطرح کنم، باید بگویم که نگاه خطی به ترکیب دارم; در واقع من مثل درخت بودم، درختی که با یک دانه شروع می شود، سپس به ریشه، ساقه، برگ، گل و در نهایت میوه تبدیل می شود. اما نگاه مرتضی به نوشتن یک وب بود، یعنی مثل عنکبوت بود که دور موضوع تار می بافد و فونت را تغییر می دهد.
وقتی شبکه را در نظر می گیریم، امکان فرمول بندی استاندارد راحت تر به نظر می رسد. ماژولار بودن معمولاً یک رفتار توصیه شده در توسعه نرم افزار و ایجاد زیرساخت برای دنیای دیجیتال است. به این ترتیب سیستمی از قطعات کوچک و بزرگ تشکیل می شود که هر قسمت (ماژول/بودمان) استقلال خاصی دارد و می توان آن را به طور جداگانه اصلاح یا جایگزین کرد; این مانند کار با لگو است: هر قطعه را می توان در طرح های مختلف مورد استفاده مجدد قرار داد و در عین حال مستقل از بقیه کار می کند.
“اتصال” یکی از ثمرات این تفکر شبکه ای است. اتصال خلاقیت را تحریک می کند و ارتباط بین سوژه های دور را امکان پذیر می کند.
تا کنون همه چیز را در مورد هنر رسانه های دیجیتال گفته ام. بگذارید به شما بگویم چه مشکلی دارد تا بد نباشد.
اینگونه فکر کردن به معنای لغزش از یک مشکل به مشکل دیگر است. در رسانه های دیجیتال، گاهی و به طور خطرناکی توجه به موضوعات مختلف معطوف می شود.
نکته دیگر این است که فکر کردن از طریق کتاب، به جای تفکر از طریق رسانه های دیجیتال، علاقه عمیقی را ایجاد می کند که اغلب در رسانه های دیجیتال انکار می شود. به گفته کاترین هیلز، اگرچه رسانههای دیجیتال به نوبه خود نوع دیگری از توجه به نام «توجه بیش از حد» را به کار میگیرند، اما در نهایت، عمقی است که ما در مطالعه کتاب تجربه میکنیم، معمولاً در رسانههای دیجیتال تجربه نمیکنیم.
مثال بارز آن امکان جستجوی کلمات کلیدی در فایل های متنی الکترونیکی است. این توانایی خوانش سطحی تری از متون را فراهم می کرد و مخاطب را قادر می ساخت بدون درک درست مفاهیم موجود در متن کتاب، آنها را تفسیر کند. درست است که «پروفایل» وسط کتاب نیز چنین امکانی را برای مخاطب فراهم می کند، اما از نظر تنوع و گستردگی قابل مقایسه با جستجو در کتاب الکترونیکی نیست.
با این حال، این واقعیت که انگشتان من اکنون روی صفحه کلید شناور هستند، به جای فشار دادن خودکار آنها، به این معنی نیست که من خودم انتخاب کرده ام که جایگزین و شهروند جزیره CPU شوم. بعد از یازده سال دفاع از پایان نامه ارشدم، حالا حتی نمی توانم باور کنم چقدر خسته بودم، کسالتی که باعث شد هر یادداشت را دو بار بنویسم، یک بار در دفترچه و یک بار در صفحه ورد.
این روزها بسیاری از تولیدکنندگان محتوا از تلفن همراه خود برای نوشتن استفاده می کنند. هفته آینده، من با یک قایق صفحه کلید به جزیره دیگری در مجمع الجزایر CPU سفر خواهم کرد: جزیره تلفن های هوشمند قابل حمل. با من بیا بد نمیشه
مطالب مرتبط
شیخ نعیم قاسم: دشمن نمیتواند ما را از معادله خارج کند
پیش بینی قیمت طلا و سکه (دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) | روز عرضه یا تقاضا؟
درخشش فیلمسازان مشهدی در جشنواره فیلم ۱۰۰