مجله اینترنتی یستا

رسانه تخصصی اینترنتی یستا

ادبیات الکترونیک و مفهوم «رابط کاربری»

تبلیغات بنری

نمی‌دانم چیزی که می‌خواهم بگویم در بین پسرها رایج است یا نه، اما یکی از تفریحات دختران ما وقتی با همسالانمان دور هم جمع می‌شدیم، فال بود.

حالا من می گویم طالع بینی، آن نوع تخیلاتی که سینما عمدتاً برای ما در مورد این چیزها کشیده است، پیش شما نمی آید. نکته اصلی طالع بینی ما این بود که دست هایمان را روی یک برگه کاغذ دفترچه سفید بگذاریم و دور انگشتانمان را با خودکار یا مداد خط بکشیم. وقتی اثر دستمان روی کاغذ نوشته می شد، برای هر انگشت سه خط می کشیدیم و هر انگشت را نشانگر چیزی می دانستیم.

مثلاً یک انگشت نشانگر کار بود: نام سه کار را روی مفاصل آن انگشت نوشتیم. انگشت دیگر انگشت اشاره شوهر بود: نام سه پسر را روی آن نوشتیم. دیگری شهر محل سکونت و …. بعد مثلاً اگر چهارده ساله بودیم از یک طرف شروع به شمردن می کردیم و مورد شماره 14 را حذف می کردیم و مرتب می شمردیم تا از هر انگشت فقط یک اسم باقی بماند. . بقیه نام ها فال آینده ما را تعیین کردند.

من خودم خالق یکی از روش های فال گیری بودم. البته روش من خیلی پیچیده نبود. تمام سیستم او این بود که به طور تصادفی یک کتاب باز کند، چیزی شبیه فال حافظ. بنابراین، در واقع، هیچ نوآوری وجود نداشت.

شروع این نوع فال گیری مصادف با یکی از روزهای زمستان سال 83 است، همان زمستانی که معلمان برای دریافت حقوق دست به اعتصاب سراسری زدند. آن روز، کابینه فروغ فرخزاد را به مدرسه بردم. بعد از اینکه در مورد ظلم مردان به زنان صحبت کردم و – به عنوان شاهد – چند شعر آتشین و سرکش از اولین دفترهای فوروف خواندم، کف زدم، سوت زدم و فریاد زدم. از شانس من، طالع بینی را با فورف به دلیل بیکاری شروع کردم. هفت هشت نفر نشسته بودیم. گفتم به طور تصادفی کتاب را باز می کنم و نام هر مردی که در آن صفحه می آید، نام شوهر آینده فالگیر است. عجب فمینیستی!

من به شما نمی گویم چه اتفاقی افتاده است! ابتدا فقط یک شوخی بود اما وقتی نام «گلزار» در طالع یکی از هواداران محمدرضا گلزار قرار گرفت، موضوع بسیار جدی شد.

عذرخواهی می کنم که نمی دانستم در آن سال ها از هر پنج دختر نوجوان حداقل سه دختر عاشق محمدرضا گلزار بودند. اتفاقا بقیه دخترا فالشون رو قبول نکردن و دوباره و دوباره خواستن فال بگیرن. وقتی تیرشان برای دهمین بار به سنگ برخورد کرد، صفحه را کاملا باز کردم

آنها پرسیدند. بی اختیار روش باز کردن کتاب را عوض کردم، سریع ورق زدم و هر وقت فالگیر دستور «ایست» می داد، کتاب را از اول تا آخر، از آخر به اول، از وسط تا نیمه دوم، از وسط تا نیمه اول کتاب را باز کردم، کتاب را به باد کشیدم تا سرنوشت دختران به دست طبیعت رقم بخورد. و محمدرضا گلزار و بقیه راه.

طرح روشی نبود که در غیر این صورت برای باز کردن کتاب از آن استفاده می کردم. اما هیچکدام از این روش ها جواب نداد و در نهایت بر اساس قاعده «خودیاری، بدون تأخیر…» فالگیر گلزار دوباره مجبور به کسب ثروت شد و به خاطر خوش شانسی اش. تکرار نکنم بالاخره آرام شدند و از سرم مراقبت کردند.

برای من، کارکرد کتاب همیشه روشن بوده است: کتاب برای خواندن است. ارزش یک کتاب در محتوای آن است و اگرچه مواد جلد و کاغذ و دیگر ویژگی های مادی کتاب برای جلب توجه بیننده مهم است، اما هدف از همه اینها خواندن کتاب است. این کتاب در تاریخ طولانی خود اغلب رسانه کلام سالار بوده است.

در واقع کاری که من با دیوان فروغ انجام دادم از نظر همه استفاده غیرجدی از کتاب است و جنبه طنز و سرگرمی دارد. باز کردن کتاب به روش‌های مختلف یا ورق زدن به روش‌های غیرعادی برای یافتن یک کلمه، به‌ویژه هدف از نگهداری کتاب در نظر گرفته نمی‌شود.

حالا اگر به شما بگویم ادبیاتی وجود دارد که در آن حرکت در متن به اندازه محتوای آن مهم است، چه خواهید گفت؟

این بدان معناست که – مثلاً برای خواندن شعر فاروق، روند چرخش تصادفی که من انجام دادم یک بازی نیست، بلکه امری اجتناب ناپذیر است.

اگر بخواهم بگویم ادبیاتی وجود دارد که رابط کاربری آن بخشی جدایی ناپذیر از تجربه متن است، چه می گویید؟

می پرسی “رابط کاربری” به چه معناست؟ با الگوبرداری از دیوان فاروف به شما می گویم: رابط کاربری واسطه بین من و محتوای اشعار فاروف است. این رسانه ها در کتاب دیوان فرو عبارتند از: کاغذ، جلد، فهرست، فهرست، فونت کلمه، صفحه آرایی، روش های ناوبری ممکن.

فضای گفتار محدود است. آن را از من بگیر و به آن فکر کن. هفته آینده درباره این نوع ادبیات بیشتر خواهم نوشت.

تبلیغات بنری

منبع : خبرگزاری shahraranews