اگر از طرفداران داستان و جلسات داستان نویسی هستید، حتماً با این مورد برخورد کرده اید که می خواهم برایتان تعریف کنم، وقتی شخصی یک داستان نوشته شده را می خواند و اتفاق عجیبی را که در آن داستان رخ داده است برای همه تعریف می کند. در چنین مواقعی که به نویسنده اشکال میدهید، پذیرش چنین چیزی مشکل است، آیا ممکن است کسی چنین کاری انجام دهد یا جملهای شبیه این بگوید، در این مواقع معمولاً کلمات نویسنده یکسان است: “این دقیقا همان حادثه “این اتفاق افتاد!”
این جمله معمولا تمام این حرف ها و احادیث را تمام می کند، اما یک مغالطه کامل است. یعنی اگر در دنیای بیرون اتفاقی بیفتد و شما شاهد آن اتفاق باشید، یک بار که آن را در یک داستان یا نوشته بیان کردید، انتظار دارید مخاطبتان آن را به طور کامل و بدون هیچ مصالحه ای بپذیرد؟!
می دانم… می دانم که تمام موقعیت های عجیب و غریبی را که در داستان ها خوانده اید برای خود بازگو می کنید و برای تشکیل یک آنتی تز مناسب صف می کشید. بله؛ در رمان «مگردونه» کافکا آدمی تبدیل به حشره ای وحشتناک می شود و در «صد سال تنهایی» مارکز یک نفر با باد به بهشت می رود و در داستان خاصی از بورخس آن شخص زمانی یک تکه سنگ مرمر بود. در ستون مسجد. اما همه اینها در آنچه «منطق روایی» نامیده می شود حل می شود و مخاطب هم آن را می پذیرد و باور می کند. این همان چیزی است که در مورد آن صحبت خواهیم کرد: منطق روایی.
شاید قبلاً – شاید در یادداشتهای قبلی – گفته باشم که در ژانر علمی تخیلی، عنصر «جهانسازی» یکی از مهمترین ویژگیهای سبکی است. در این ژانر، نویسنده باید بداند که چگونه جهانی با روابط متفاوت و خاص از همان جهان (که شاید متعلق به زمانی دور در آینده یا گذشته باشد) خلق کند.
در چنین حالتی مخاطب داستان، آدمها و ماجراهایش را باور میکند و میپذیرد و در آن دنیا غوطهور میشود، شاید حتی با خودش همذات پنداری پیدا کند. رمان “تلماسه” اثر فرانک هربرت یا فیلم “بلید رانر” (نسخه اول در سال 1982 به کارگردانی ریدلی اسکات و نسخه دوم – با عنوان “بلید رانر 2049” – در سال 2017 و به کارگردانی دنیس ساخته شد. ویلنوو دو نمونه از نمونه های شگفت انگیز این ژانر در جهان ادبیات و سینما هستند.
آنچه قابل توجه است این است که در این رمان ها می بینیم که داستان ما را به عنوان یک غریبه جدید به دنیای شگفت انگیز خود جذب می کند، بنابراین ما در شگفت و سردرگم می مانیم که کجاست و چگونه می توان خط و ارتباط را در این دنیای کج پیدا کرد و غیره. . به طور خلاصه، تمام وجود ما می پذیرد که این یک جهان “ممکن” و “باور” است که می تواند در هر زمان و در هر موقعیتی شکل بگیرد و ظاهر شود.
علاوه بر این، این روایات می توانند تاریخچه ای نیز داشته باشند. این طراحی سابقه کاری شیطنت آمیز و بسیار هوشمندانه است. کاملاً منطقی مخاطب را متقاعد می کند که سیر پیشرفت جامعه بشری در مقطعی به یک بحران یا نقطه عطف رسیده است و عمل انسان ها به آنچه اکنون می بینید یا می خوانید منجر شده است!
به همین دلیل، اگر کسی در جایی یا زمانی، چیز شگفت انگیزی را ببیند یا تجربه کند، نمی تواند آن را به درستی بگیرد و در دنیای داستان قرار دهد و انتظار داشته باشد که همه به راحتی و بدون هیچ گونه سوالی کل ماجرا و موقعیت را بپذیرند. برای باور همه اینها باید با تشریفاتی که در داستان به تفصیل آمده است، شکل بگیرد. به عبارت دیگر، اگر می خواهید یک اژدها را از غار بیرون بیاورید، ابتدا باید یک اژدهای بالغ در آن غار تخم گذاری کنید، آن را گرم نگه دارید، به بچه اژدها ها غذا بدهید و بزرگ شوند، و مدتی – مثال – چون می خواهد در جستجوی غذا از غار بیرون بیاید.
اینطور نیست که برای هر رویداد بزرگ داستان باید این کارها را مرحله به مرحله انجام دهید، زیرا این کار دست و پا گیر و حتی غیرمنطقی است، اما در این نقل قول اشاره ای وجود دارد که اگر بخواهید دروغ بزرگی بگویید، باید پس زمینه را آماده کرده و آن را به روشی قابل قبول بیان کند. حکمت روز باید این باشد: «روش قابل باور».
اما هنوز سیل پرسش ها و کوهی از پاسخ درباره چرایی، چگونگی و کی وجود دارد.
با احترام عمیق به گابریل گارسیا مارکز بزرگ، یکی از ماهرترین دروغگوهای دنیای ادبیات، که خوانندگان داستان هایش را – همانطور که او می گوید – مانند بیسکویت هایی در هوا می گیرند.
مطالب مرتبط
دیدار و گفتگوی وزیر خارجه ترکیه با الجولانی در دمشق
بازگشایی سفارت عربستان در افغانستان (۲ دی ۱۴۰۳)
پیش بینی قیمت طلا و سکه (دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳)