برای اطلاع رسانی شهرآرانیوزشاید با خود فکر کردید که در این موضوع تناقضی وجود دارد. اما در واقع هیچ تناقضی وجود ندارد. اتفاقا داستان خیلی ساده است. که برای جهانی شدن باید به دنبال نقاط مشترک باشیم تا هم درد و هم اصل آن را که معقول و درست است درک کنیم. حال اینکه چگونه می توان عناصر محلی را که دارای جغرافیای مشخصی هستند در میان این نقاط مشترک قرار داد بحث دیگری است.
میل افراد به سفر را می توان این گونه تعیین کرد که سفر علاوه بر تفریح، همیشه امتیاز ملاقات و مواجهه با چیزهای جدید و سرزمین های جدید را داشته باشد وگرنه بهتر است در شهر خود سفر کرد، چندان سخت نبود. این دقیقاً همان چیزی است که در ادبیات و هنر اتفاق می افتد. به همین ترتیب، عناصر محلی و فیلمنامه بومی جایگاه خود را در آثار بزرگ جهان پیدا میکنند و اجازه میدهند که داستانها صادقانه از آن خود باشند.
اما در پاسخ به این سوال که جهان شمول بودن اثر از کجا می آید، باید گفت که کلید واژه «انسانیت» کلید حل این مشکل است. ما با شخصیت های داستانی (و اساساً هر شخصیتی که در داستان ظاهر می شود) همذات پنداری می کنیم، صرف نظر از رنگ پوست، نژاد یا جغرافیا، زیرا می دانیم که در مواقع خطر، آنها “مثل ما” می ترسند، مانند ما عاشق می شوند، آنها آنها خانواده خود را دوست دارند، در شرایط سخت مردد و ناامید می شوند و خلاصه اینکه همه ما در موقعیت های مختلف زندگی تا حدودی یکسان رفتار می کنیم، حتی اگر متفاوت رفتار کنیم. باز هم این تفاوت برای ما آشناست و آن را در اطرافیان خود می دانیم. بنابراین، این طراحی موقعیتهای داستانی است که به داستان اجازه جهانی شدن میدهد، و هر چه این موقعیتهای طراحیشده خیرهکنندهتر باشند، احتمال بیشتری وجود دارد که مردم در سراسر جهان آنها را درک کنند و با آنها ارتباط برقرار کنند.
شاید یکی از بهترین مثال هایی که در این مرحله می توانم برای شما بیاورم، بخشی درخشان از رمان بی نظیر «اپرا شناور» نوشته جان بارت باشد. راوی در فصل هفتم این کتاب که «کشتیهای ناتمام من» نام دارد، از صفحه 87، شروع به شرح حادثهای از دوران جنگ میکند که به همراه یکی از سربازان جبهه مقابل در جریانی وحشتناک در داخل گیر افتاده بودند. بمباران سنگر، و یکی از فراموش شده ترین صحنه های ادبیات شکل می گیرد. داستان به گونه ای پیش می رود که تاثیری ماندگار و عمیق بر راوی می گذارد. ای کاش می توانستم این داستان را به یک پاراگراف کاهش دهم، بنابراین آن را اینجا برای شما می نویسم!
با این حال، علاوه بر موقعیتهای داستانی که شخصیتها را به شک میاندازد یا آنها را مجبور به تصمیمگیری انتقادی در سر دوراهی میکند، عنصر دیگری را میتوان نام برد: تازگی و نوآوری. صدای رعد و برق می آید. نوآوری ها در دنیای هنر و ادبیات به سرعت گسترش یافت و مورد استقبال همگان قرار گرفت. اثر باید همزمان لحظات آشنا و لحظات هیجان انگیز و غافلگیرکننده ای را برای مخاطب ایجاد کند. بیشتر آثاری که در اینجا ذکر کردم، دارای عناصر آشنایی و بدنامی در عین حال هستند. و چه چیزی بهتر از تجمع این مخالفان در مقابل تماشاگران؟!
و با این حال محتوا. کسی که حرفی برای گفتن ندارد در مورد چه چیزی صحبت می کند؟ یک نویسنده و یک هنرمند باید حرفی برای گفتن داشته باشد، دغدغه ایجاد همدردی و همدلی در مخاطب را داشته باشد، درباره احساسات یا افکاری صحبت کند که انسان را برای لحظه ای متوقف کند و به آن کلمات فکر کند، لحظاتی که مخاطب را به فکر فرو می برد. به این فکر کنید که اگر من جای این شخصیت بودم چه کار می کردم، چه تصمیماتی می گرفتم، مردم در مورد من چه می گفتند و غیره.
در نهایت، به جای کپی برداری از ادبیات یک نقطه خاص از آمریکا، می توان به راحتی محلی و بومی بود و همچنان داستان های جالبی در مورد افراد شگفت انگیز برای تمام جهان تعریف کرد و با آنها درباره ایده های ناب صحبت کرد.
با احترام و حسادت عمیق جورج. آر. آر. مارتین که آهنگ یخ و آتشش جهان را شوکه کرد.
مطالب مرتبط
ویدئو| یحیی گل محمدی: واقعا برای آقای الهامی متاسفم!
استعفای رئیس ناسا آمریکا همزمان با آغاز دولت دوم ترامپ
خبر حذف کلی آزمون آییننامه رانندگی صحت ندارد!