مجله اینترنتی یستا

رسانه تخصصی اینترنتی یستا

آموزش داستان نویسی | بت های تراشیده، از جنس آب

تبلیغات بنری

به گزارش یستا; شاید با جرأت تمام بتوان گفت حفظ سلامت و نوآوری در دنیای هنر و ادبیات به چند عنصر مهم و حیاتی بستگی دارد که یکی از آنها نگهداری و مراقبت صحیح از بخش وحشی ذهن است که منشأ آن است. خلاقیت اندیشه های ناب و متفاوت و منحصر به فرد بودن ما در آنجا در هم تنیده شده است.

در نوشته های قبلی نکاتی در مورد مراقبت و حتی پرورش و تقویت این قسمت از ذهن گفته شده است، اما علاوه بر همه اینها (و بسیاری از نکات دیگر که ذکر نشده) رویکرد و نگرشی با هدف حائز اهمیت است. آن را تقویت کنید، مبادا خط شبکه شما شکل بگیرد تا تمام آنچه را که کاشته ام نابود و نابود کند، گویی به شمشیر مسلح شده ام، اما به جای ضربه زدن و بریدن، از آن مانند چماق استفاده کردم.

یکی از مهم ترین نکات در این جایگاه، گرفتار نشدن در دام اطلاعات عامیانه و رایج است. این مدل از اطلاعات نتیجه میل شدید به کاهش داده ها، ساده سازی آن ها و در نهایت ساختن کلیشه ای سفت و سخت از آن است، درست مانند یک بت از پیش حک شده که نمی توان چیزی به آن اضافه کرد.

برای روشن شدن موضوع مثالی می زنم: مثلاً در یکی از مقاطع متداول تیپ شخصیتی (که اولین محور در طبقه بندی مایرز و بریگز است) دو قطب شاخص درون گرا- برون گرا داریم. تصور رایج از شخصیت های درونگرا محدود به افراد خجالتی است اما در روانشناسی این دو ویژگی لزوما بسته نیستند و در واقع دو شاخص مجزا محسوب می شوند که ممکن است گاهی با هم باشند و گاهی با هم نباشند.

برای مثال، در طبقه‌بندی مایرز و بریگز، درون‌گرایی درجات مختلفی دارد: اغلب اوقات، یک درون‌گرا می‌تواند در یک گروه با آرامش و بدون هیچ خجالتی و خجولی صحبت کند و اتفاقاً مشروب‌خور خوبی است، و گاهی اوقات، در غیر این صورت، فردی است که مکالمه‌اش محدود است. به چند “بله” و “نه” و جمله های کوتاه که نشان می دهد او چقدر گریزان است.

شاید اکنون به نکته اصلی در این مبحث توجه کرده باشید: آنچه در ادراکات ساده و رایج (در اینجا درون گرایی) به شکل کلی محدود می شود، در واقعیت و در شکل تخصصی درجات و انواع مختلفی دارد. او آن یک بت را دارد که با هزاران چهره پنهان تبدیل به یک کلیشه محبوب شده است. اکنون سؤال اصلی این است که چنین جایگاهی در دنیای داستان و هنر چقدر مؤثر است.

پاسخ کوتاه و کوتاه به این سوال این است که این وضعیت همان کلیشه سازی است: وقتی نگاه کلی به یک پدیده یا موضوع محدود و کلیشه ای است، شما با هزار وجه نامرئی آن سروکار دارید. این بدان معناست که منابع خام برای استوری‌های شما گزینه‌های بی‌شماری را در اختیار شما قرار می‌دهد و به این معنی است که همیشه می‌توانید جنبه‌ای پنهان از مسائل ساده‌شده در ذهن مردم عادی را آشکار کنید و مانند شیشه‌های نازک این مرزهای نامرئی را بشکنید.

در این زمینه، اگر بخواهم اثری برجسته و شگفت انگیز ارائه دهم، بدون شک شاهکار بزرگ و مثال زدنی میلان کوندرا، یعنی بار تو، بی نظیر و بی نظیر است. در این کتاب می بینید که چگونه کوندرا با ذهن خلاق و نگرش عمیق خود، مسائل ساده و آسان را کالبدشکافی می کند و چهره ای شگفت انگیز از آن ها بیرون می کشد، به گونه ای که باعث می شود مدام ذهنیت مخاطب خود را تخریب کند و با آن بازی کند: روشی که او آن را توصیف می کند، در نحوه تعریف ساخت داستان، در انتخاب موضوع و مضامین آن، در نحوه تقسیم کتاب به فصل، انتخاب عنوان و هر آنچه در آن کتاب می توان یافت.

خواندن آثار مهم و تعمق در هر چیزی که کلیشه شده است به شما کمک می کند تا مسیرهای جدید و کمتر کاوش شده را برای خود بیابید و در دراز مدت با تمرین های صحیح به سبکی منحصر به فرد و منحصر به فرد دست یابید. ذهن خود را به یافتن این مسیرها عادت دهید. در واقع فقط یک چیز حق کلیشه شدن را دارد و آن پرهیز از کلیشه است.

با احترام عمیق می ایستم و برای استاد بزرگ ادبیات این سرزمین، دکتر سیروس چمیسا، کلاه برمی دارم. زنده باد

تبلیغات بنری

منبع : خبرگزاری shahraranews