مجله اینترنتی یستا

رسانه تخصصی اینترنتی یستا

آموزش داستان نویسی | از سنگ و آب و شیاطین دیگر (بخش سوم)

تبلیغات بنری

در ادامه کار با شخصیت های پویا به سوال سوم می رسیم. این سوال به دنبال چیست؟ کدام بخش از تغییر شخصیت دشوار است؟ و با این چالش چگونه می توان شخصیت ها را به شکلی طبیعی و قابل قبول تبدیل کرد؟

سوال آخر این است که آیا شوک تغییر باید متناسب با تغییر شخصیت باشد؟ مثلاً اگر به کسی توهین شود آیا می توان قبول کرد که فردای آن روز برای کشف دنیا به یک سفر 20 ساله برود؟ پس شرط سوم این است که تغییر شخصیت نتیجه منطقی شرایط آن تغییر باشد.

بشریت و تخیل آن چنان قدرتی در بافتن تارهای آسمانی دارند که می توانند هر چیزی را با پدیده مرتبط دیگری مرتبط کنند. با این حال، اگر باورپذیری برای شما مهم است – مهم نیست چقدر کم – به دنبال راهی برای پیشنهاد معقول تغییر شخصیت خواهید بود. پس با توجه به این سوال و نکته ای که بیان می کند، باید فکر کنید که نمی توانید یک کاراکتر را با یک شات زاپرتی و ضعیف از بین ببرید.

البته نباید گرفتار این اشتباه شد و مثل یک قانون سختگیرانه با چشمان بسته آن را اجرا کرد: گاهی ظاهر عمل کوچک و کم اهمیت است، اما بر نقطه حساسی از وجود شخصیت اثر می گذارد و زخم عمیقی بر جای می گذارد. وجود دارد و او را کاملاً تغییر می دهد. بنابراین، کنش‌های کوچک نمی‌توانند شخصیت را به واکنش‌های بزرگ تبدیل کنند، مگر اینکه نقطه آسیب‌پذیر او را هدف قرار دهند و انگیزه‌ای کاملاً منطقی و متناسب با حجم تبدیل او باشند.

اما نقش شخصیت های پویا در داستان چیست و چه فضایی برای مخاطب ایجاد می کنند؟ اولین پیامی که در شخصیت وجود دارد این است که تغییر امکان تغییر افراد از خوب به بد و از بد به خوب و به طور کلی از یک حالت به حالت دیگر است. این در نوع خود هم امیدوارکننده است و هم ناامید کننده، به این معنا که از تغییرات مثبت در افراد خوشحال می شوید و از تحولات منفی در آنها می ترسید.

از طرفی این قضیه کارکردی دراماتیک دارد و نویسنده می تواند از آن در ساختار داستان خود استفاده کند که شخصیتی که تغییر می کند می تواند همراه با جاذبه ای که در داستان ایجاد می کند، مسیر داستان را تغییر دهد. این به شما کمک می کند داستان را از قابل پیش بینی بودن نجات دهید و در جریان داستان یک قدم جلوتر از مخاطب خود بمانید.

تغییر شخصیت ها باعث می شود داستان هویت عمیق تری در مخاطب ایجاد کند. وقتی داستانی را دنبال می کنیم، امیدها، رویاها، ترس ها و اضطراب های خود را در شخصیت ها می بینیم و می خواهیم اتفاقی در داستان بیفتد و فکر می کنیم ممکن است بهمن بر سر قهرمان بیفتد. !

این هرج و مرج و ارتباط مخاطب با شخصیت به ویژه در تغییرات درونی و بیرونی او تشدید می شود و گردابی از انرژی مرگ و زندگی ایجاد می کند – به تعبیر فرویدی مبارزه غریزه مرگ همه چیز را به ورطه نابودی می کشاند. و نابودی – و مبارزه با غریزه زندگی برای بقا و سپس بهبود کیفیت بقا. این دوره از یک سو امیدها و رویاهای مخاطب را بیدار می کند و از سوی دیگر بر ترس و اضطراب او می افزاید; و این هدف بسیاری از روایات است که مخاطب بتواند از نظر احساسی با داستان درگیر شود.

در عین حال، باید توجه داشته باشید که علائم، چه پویا و چه ثابت، بر یکدیگر غلبه ندارند. مهم این است که بتوان شخصیتی خلق کرد که ماندگار باشد و مخاطب او را از اعماق وجودش درک و احساس کند. تاریخ ادبیات مملو از شخصیت های جاودانه ایستا و پویا است، یکی بهتر از دیگری، شرورانی که جذاب تر از شخصیت های مثبت هستند، مانند «دکتر هانیبال لکتر» در «سکوت بره ها» نوشته توماس هریس یا مثبت. شخصیت هایی که همیشه نسل های متوالی به یادگار خواهند ماند و فراموش نخواهند شد. دراکولا، هاکلبری فین، مورسو، گرگور سامسا، هملت، الیزابت بنت، هولدن کالفیلد، جین ایر، دن کیشوت و گتسبی.

با احترام عمیق به مارک تواین بزرگ، خالق هاکلبری فین.

تبلیغات بنری

منبع : خبرگزاری shahraranews